بگویم و بدانی یا نگویم و میدانی ، فاصله دورت نمیکند ،
در خوبترین جای جهان جا داری ، جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ببـــیــــــن این اسمش دلــــــه !
اگر قرار بــــــود بفهمه که فاصله یعنی چــــــــی
اگر قرار بــــــود بفهمــــه که نمیشــــه …
میشد مغــــــــز !
دلـــــه ..
نمی فهمــــــه … !
خواستم اطلاع بدم…
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چندان هم دور نیستی ؛ فقط به اندازه ی یک نمیدانم از من فاصله گرفته ای !
آری ، “نمیدانم” کجایی ؟
تو تکراری ترین ” حضور ” روزگار منی
و من عجیب ؛ به آغوش تو
از آن سوی فاصله ها
خو گرفته ام . . .
========
فاصله یا تو
چه فرقی می کند ؟
هر دو مرا یاد یک چیز می اندازد ...تنهایی …!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چه خوش خیال است ، فاصله را میگویم ، به خیالش تو را از من دور کرده
نمیداند جای تو امن است ، اینجا در میان دل من
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
یک طرف خاطره ها ، یک طرف فاصله ها
در همه آوازها حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست تا به آن تکیه کنم
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست