من قلبم را عصب کشی کرده ام
دیگر نه از سردی نگاهی می لرزد
و نه از گرمی آغوشی می تپد . . .
سهراب : گفتی چشمها را باید شست !
شستم ولی..... گفتی جور دیگر باید دید!
دیدم ولی..... گفتی زیر باران باید رفت
رفتم ولی او نه چشم های خیس و شسته ام
را نه نگاه دیگرم را هیچکدام را ندید فقط در زیر
باران با طعنه ای خندید و گفت : دیوانه باران زده
==================
دنیـــای ما اندازه ی هم نیست
مـن عـــاشق مشروب وُ گیتارم
مـن روز ها تا ظـــهر می خوابم
مـن هر شب وُ تا صــبـح بیدارم
دنیـــای ما اندازه ی هم نیست
...من خیلی وقتا ساکتم ، سردم
وقتی که میرم تـــو خودم شاید
پاییـــــز ســــــــــــال بعد برگردم
====================
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم / با خیال او ولی تنهای تنها میروم / در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی / شاید او حتی بگوید لایق من نیستی / مینویسم من که عمری با خیالت زیستم / گاهی از من یاد کن ، حالا که دیگر نیستم .
====================
یه ضرب المثل چینی میگه :
برنج سرد را می توان خورد ، چای سرد را می توان نوشید
اما نگاه سرد را نمی توان تحمل کرد . . .
====================
اگر نهال های جنگل
بدانند ،
روزی تن هاشان
دسته ای در دستان
تبر یه دوشان
خواهد شد
مثل من
،
شاید ، هرگز
دل تنگ باران
نشوند .