به دفتر مدرسه
خونده شد وبهش گفتند: " فردا والدینت رو بیار،اینم
نامه...!"
خانوم
ناظم، رو بهش کرد و گفت :
بهت گفته
باشم ، تو هیچی نمیشی ، هیچی...!
مریم نگاهی
به معلمین حاضر در دفتر کرد،
خواست چیزی
بگه اما ، سرش رو پایین انداخت و رفت!
برگه مریم،
دست به دست بین معلم ها می گشت،
اشک و خنده
اونها در هم آمیخته بود!
امتحان
ریاضی ثلث اول :
سئوال
: یک مثال برای مجموعه تهی نام ببرید؟
جواب
: مجموعه آدم های خوشبخت فامیل ما
سئوال
: عضو خنثی در جمع کدام است ؟
جواب
: حاج محمود آقا ، شوهر خاله ریحانه
که
بود و نبودش در جمع خانواده هیج تاثیری نداره
و
گره ای از کار هیچ کس باز نمی کنه!
سئوال
: خاصیت تعدی در رابطه ها چیست ؟
جواب :
رابطه ای است که موجب پینه دست پدرم،
بیماری
لاعلاج مادرم و گرسنگی همیشگی ماست!
معلم
ریاضی، اشکش را پاک کرد و ادامه داد:
سئوال
: نامساوی را تعریف کنید
جواب :
نامساوی یعنی ، رابطه ما با آنها ، از
مابهترون...!
اصلا
نامساوی که تعریف و تمجید نداره ، الهی که نباشه.
سئوال
: خاصیت بخش پذیری چیست ؟
جواب :
همان خاصیت پول داریه خانوم؛
که اگر
داشته باشی در بخش بیمارستان، پذیرش میشی؛
و
گرنه، مثل خاله سارا بعد از جواب کردن بیمارستان، تو راه خونه فوت می
کنی!
سئوال
: کوتاه ترین فاصله بین دو نقطه چه خطی است ؟
جواب
: خط فقر...!
معلم ریاضی
، ادامه نداد برگه رو تا کرد ، بوسید و در جیبش
گذاشت!
مریم،
دم در کلاسش رسیده بود ،
اما
برگشت و با صدای لرزونش خطاب به خانوم ناظم گفت:
خانم
اجازه : گفتید هیچی نمی شیم ؟ هیچی ؟!