پازل دل یکی روبهم ریختن هنرنیست،
هروقت باتیکه های شکسته ی دل یه نفر یه پازل جدید براش ساختی،
هنرکردی.
یه دوست واقعی کسیه که وقتی میخوری زمین میاد و دستت رو میگیره و بلندت میکنه
البته بعد از اینکه خندیدنش تموم شد
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم