تو اندازه ی من غرورت نریخت
نموندی تو چنگ بگیرو ببند
سر اعتمادت به سنگی نخورد
پرو بالتو هم چراغت نکند
چه حرف هایی باید شنید و ندید
چه چیزهایی باید ندیدو گذشت
چه عمرهایی باید ببینی کسی
که رفتو به یادش دیگه بر نگشت
مثل درختم که زمستان دلش برای برگهایش تنگ میشود ولی خب او امید بهار دارد...
من به چه امیدی هستم؟؟؟